سامر دلا، افسر ارتش سوريه به همراه 13نفر از همقطارانش از اعضاي ارتش سوريه بعد از بههلاكت رساندن 4 نگهبان زندان موفق به فرار و رسيدن به مناطق تحت كنترل دولت سوريه شدند. گفتوگو با وي را درباره وقايعي كه در زندانهاي گروه مخوف تكفيري گذرانده است، ميخوانيد.
- چگونه موفق به فرار از زندان گروه تروريستي النصره شديد؟
خدا را شاكرم كه 2 سال و 2ماه بعد از آنكه در اسارت گروه النصره بودم با تلاش نيروهاي مسلح ارتش سوريه و سازمانهاي امنيتي موفق شدم از زندان خارج شده و از مشكلات و مصايب آن رهايي پيدا كنم. فكر فرار از زندان مهمترين دغدغه من بود. من بهعنوان يك نظامي همواره در اين فكر بودم كه خروج من از اسارت بدون هيچ نوع مبادلهاي با تروريستهاي مسلح صورت بپذيرد. بهتدريج نقشه فرار در ذهنم تكميل ميشد، وقتي يكي از غيرنظاميان ايدههايي را ذكر كرد متوجه شديم كه اين كار شدني است. از اينرو به شكل جديتري به نقشه فرار فكر كرديم تا آنكه توانستيم نظر مثبت راننده تانكر حمل آب را هم براي كمك جلب كنيم آنگاه متوجه شديم كه نقشه ما به شكل صددرصد آماده شده است. با اين حال نبايد از مشكلات و دشواريهاي امنيتي هم به آساني گذشت. علاوه بر زندان، منطقهاي كه زندان در آن قرار داشت تحت شديدترين تدابير امنيتي و حفاظتي قرار داشت، اما موفق شديم اين كار را انجام دهيم. قبل از انجام عمليات فرار با ارتش سوريه هم تماسهايي گرفته شد و آنها هم به ما خبر دادند كه شما فقط از زندان خارج شويد بقيه امر را ما بهعهده خواهيم گرفت.
ابتدا با نگهبانان درگير شديم. آنها را از پاي درآورده و اسلحه آنها را بهدست آورديم، بعد از آن به سوي نقطه ايست بازرسي حركت كرديم. هريك از ما از وظيفه خود مطلع بود و ميدانست كه چه كاري بايد انجام دهد و براي اين كار هم تمرين كرده بود از اينرو هر يك از ما به بهترين شكلي آن را انجام داديم. سوار بر خودروي مدير زندان كه در آنجا به نام «امير» معروف است شديم. اين خودرو معمولا براي انتقال نظاميان جهت انجام عمليات مختلف در خارج از زندان هم مورد استفاده قرار ميگرفت، پس ما هم از آن استفاده كرديم و به ما در امر فرار كمك شاياني كرد. قبل از رسيدن ما به آخرين پست ايست بازرسي، يك پست ايستبازرسي خارج از برنامه هم بر سر راه ما قرار گرفت ابتدا خيلي ترسيديم اما خدا را شكر موفق شديم آنرا هم پشت سر بگذاريم.
- آيا ارتش سوريه از فرار شما مطلع بود؟
بله ارتش سوريه از فرار ما مطلع بود و نظاميان حاضر در پست ايست بازرسي «خربه غزاله» انتظار ما را ميكشيدند و از ما استقبال كردند سپس ما را تحويل طرفهاي ذيربط دادند. خانوادههاي ما بيشتر از ما از آزاديمان خوشحال شده بودند، بعد از آنكه مدتي نزد طرفهاي مربوط بوديم به دمشق منتقل شديم.
- چه تعداد نظامي سوري در اسارت النصره هستند.آيا همه موفق به فرار ميشوند؟
ما 14 نفر بوديم كه همگي از آنجا خارج شديم. در بين ما سرهنگدو، سروان، ستواندو، گروهبان و بقيه سربازان وظيفه، داوطلب و احتياط بودند. من بهدليل درجه سرهنگيام فرماندهي گروه را بهعهده داشتم. همگي همكاري، اعتماد و محبت عميقي با يكديگر داشتيم. طراحي نقشه فرار با دقت كامل انجام گرفت و بعد از 3ماه برنامهريزي موفق شديم از آنجا خارج شويم. همين همكاري و اعتماد متقابل بود كه باعث شد ظرف اين مدت نقشه فرار لو نرود. ما بهعنوان نظامي بعد از خروجمان از اسارت مجددا به سر كار خود بازگشته و گوش به فرمان فرماندهي براي انجام هر ماموريت در هر لحظهاي هستيم.
- در كدام زندان نگهداري ميشديد. اين زندان در چه منطقهاي قرار دارد؟
ما در زندان «صيدا» كه معروف به زندان «كوبرا» است زنداني بوديم. اين زندان بين منطقه صيدا و كحيل (سوريه) واقع است.اين منطقه ابتدا تحت كنترل ارتش سوريه بود اما گروههاي تروريستي آن را به اشغال خود درآورده و دادگاه شرعي خود را در آن راهاندازي كردند، سپس به زندان گروه جبهه النصره تبديل شد. النصره، علاوه بر ما، جنگجويان گروههاي تروريستي رقيب همچون داعش و ارتش آزاد و همچنين هر غيرنظامياي كه به مخالفت با دستورالعملهاي النصره ميپرداخت را هم به اين زندان ميآورد و براساس قوانين خود، آنها را محاكمه و محكوم ميكرد.
- آيا شما را با زندانيان گروههاي تروريستي در يكجا نگهداري ميكردند؟
ابتدا همه ما در يك مكان واحد نگهداري ميشديم، اما بعدا ما را از جنگجويان اين گروهها جدا كردند. گاهي خود را بهعنوان زندانيان عادي نشان ميداديم و در مورد درگيريهاي انجام گرفته در مناطق مختلف به گفتوگو ميپرداختيم؛ درگيريهايي كه گاه ما مدافع و گاه مهاجم بوديم. اكثر زندانيان گروه داعش را ميشناختيم و ميدانستيم كه آنها كساني هستند كه در درعا عليه ما ميجنگيدند. فرماندهان و مسئولان زندان هم از اعضاي برجسته جبهه النصره بودند و تباري عربستاني، تونسي، اردني و... داشتند. اكثر آنها از افسران ارتش و نيروهاي مسلح آن كشورها محسوب ميشدند.
- در چه زمان و لحظاتي دچار ضعف و نااميدي ميشديد. با شرايط سخت زندان چه ميكرديد؟
ميتوانم به شما اطمينان دهم كه هيچيك از ما لحظهاي هم اميدمان را از دست نداديم. اميد به آزادي از همان نخستين لحظه اسارت ما را همراهي ميكرد. همواره سخن از توافق مبادله اسرا بود و همين امر به ما اميد ميداد. وقتي هم اين موضوع به طول انجاميد بهتدريج به فكر فرار افتاديم. نقشههاي مختلفي را مورد بررسي قرار داديم اما عدماطلاعمان از محيط اطراف زندان و جادههاي منتهي به آن به بزرگترين چالشمان تبديل شده بود. يأس و نااميدي در كار نبود برعكس، ما كاملا اطمينان داشتيم كه به هر شكل از زندان خارج خواهيم شد، حتي درد و رنج و مشقتهاي شكنجه هم با ورودمان به داخل سلول و ديدن همبنديهايمان به فراموشي سپرده ميشد. طوري با هم گفتوگو ميكرديم كه گويي هيچ اتفاقي نيفتاده است.
- وضعيت خورد و خوراك در داخل زندان چگونه بود. زندگي در اسارت النصره چگونه بود؟
ابتدا وضعيت غذا بسيار بد بود اما بهتدريج بهتر شد. رفتار آنها با ما بسيار بد بود و اين بدرفتاري بهويژه در ابتداي اسارت بسيار بيشتر صورت ميگرفت. لحظات سختي را زير شكنجه و بدرفتاري گذرانديم. برخي از اين شكنجهها قابل تحمل اما برخي ديگر غيرقابل تحمل بودند. هدف از اين شكنجهها شكستن روحيه ما و دستيابي به اطلاعات خاصي بود اما خوشبختانه موفق به انجام اين مورد نشدند. وقت فراغتي وجود نداشت. تمامي زندگي روزمره ما بين شكنجه توسط جلادان يا گفتوگو با همسلوليها ميگذشت، بدون آنكه بتوانيم كارهاي ديگر همچون مطالعه يا هر چيز ديگر انجام دهيم، حتي سيگار كشيدن هم ممنوع بود و از ديدگاه آنها كفر محسوب ميشد.
- چه زماني و چگونه اسير شديد؟
من روز 14ژوئن 2014 در جريان درگيري «تلالجموع» به اسارت درآمدم. ما جزو نيروهاي پيشرو و در حال پيشروي در منطقه بوديم كه تسلط بر بلنديهاي اين تپه (تل) را از دست داديم واز همه طرف به محاصره درآمديم. من مورد اصابت 3گلوله قرار گرفتم. درحاليكه شماري از همرزمانم شهيد شدند، من به اسارت درآمدم.
- آيا خانوادهتان از اسارت شما مطلع بودند؟
بله آنها ميدانستند كه من در قيد حيات هستم. هر 6يا 7ماه يكبار به ما اجازه ميدادند كه با خانواده خود تماس بگيريم تا خانوادهها دولت را براي آزادي ما در مقابل آزادي تروريستها تحت فشار قرار دهند. خانواده و فرزندان همواره در قلب و فكر ما جاي داشتند. حتي يك لحظه هم از ذهن و يادمان بيرون نرفتند. همواره در اين فكر بودم كه آنها زندگي خود را چگونه سپري ميكنند؟ پسرم چه شكلي شده است؟ بهخصوص كه همسر من در زمان اسارت، 2 ماهه باردار بود و فرزند دومام در دوره اسارت به دنيا آمد.
- پدر خواهد آمد
گفتههاي همسر سرهنگ اسير
خانم بتول فيصلديب، همسر سرهنگ دلا هم با ابراز خوشحالي از آزادي همسرش از همان ابتدا از خدا ميخواهد تمامي اسرا را به آغوش خانوادههايشان بازگرداند. بتول فيصل ميگويد: من از همان لحظه اول خود را امانتدار پيامي بزرگ يافتم كه تلاش كردم حتيالامكان با تمامي ابزارهاي ممكن آن را ادا كنم. زماني كه همسرم اسير شد من فرزند دومام را 2ماهه باردار بودم. او اكنون 2ساله است و از بدو تولدش تلاش كردم تا ارزشهاي پدرش را به او منتقل كنم، همچنين سعي ميكردم كه همواره به 2 فرزندم از پدرشان بگويم، تصاوير و عكسهايش را به آنها نشان دهم و ويدئوهايش را به نمايش بگذارم تا آنها به چهره و حضورش عادت كنند. هميشه به آنها ميگفتم كه پدرشان چند روز ديگر با هداياي زياد و زيبا خواهد آمد.
- آمد! آمد! آمد!
چند جمله از پدر و مادر سرهنگ اسير
محمد درغامدلا، پدر اين نظامي آزاده سوري در مورد دوره اسارت فرزندش ميگويد: در عين صبوري اميدوار بوديم و در كنار تماسهايي كه هر از چندگاهي از وي دريافت ميكرديم، با اعلام آغاز هر توافق مبادلهاي اميدهاي ما هم بيشتر ميشد. ما به خدا ايمان داشتيم. اما خروج وي از زندان براي ما كاملا غافلگيركننده بود.يكباره با ما تماس گرفت و گفت كه خارج از زندان است اما براي حضورش در خانه نيازمند برخي از امور روتين است كه چند روز به طول ميانجامد.
او ميافزايد: آنجا بود كه فرياد زدم و مادرش را صدا كردم و فقط گفتم «آمد»، همسرم از من پرسيد چهكسي آمد؟ من بازهم گفتم آمد. اين كلمه را تا زماني كه گوشي تلفن را به دستش دادم بارها و بارها تكرار كردم تا آنكه صداي هلهله او را هم از خوشحالي شنيدم.
مادرش هم ميگويد: هر 7 يا 8ماه براي يكبار و آن هم مدت بسيار كوتاهي، فقط براي آنكه مطمئن شويم زنده است، صدايش را ميشنيديم. از آزادياش حتي بيشتر از روز عروسياش خوشحال شدم.
او ميافزايد: بيشتر براي بچههاي پسرم ناراحت بودم كه پدرشان از آنها دور مانده است اما لحظهاي اميد به آزادي را از دست نداديم. اما درد اين مادر به پايان نرسيده است زيرا فرزند ديگر او 2 سال قبل مفقود شده و هيچ اطلاعي از وي ندارد. او يك راننده تاكسي بود كه مفقود شده و تا به امروز سرنوشتي نامعلوم دارد با اين حال همچنان اميدوار است.
نظر شما